این چند روز خاله نجمه خونشون روضه داشت و ما عصر ها به خونه خاله نجمه میرفتیم یه شب مونده به آخر مراسمشون همگی دور هم نشسته بودیم که تصمیم گرفتیم بریم کوهپایه و شب رو در ویلای خاله اشرف بگذرونیم و تا موقعی که وسایلمون رو آماده کردیم تقریبا ساعت ١١ شده بود و تا رفتین بنزین زدیم و به کوهپایه رسیدیم ساعت دیگه ١٢ شده بود و شام رو که تدارک دیده بودیم خوردیم و پای صحبت نشستیم و وقتی که میخواستیم بخوابیم خاله اشرف چندتا پشه بند آورد و اونارو درست کردیم و هر خانواده برا خودش یه پشه بند داشت که زهرا سادات بهش میگفت خونه چادری و تا موقعی که میخواست بخوابه هی میرفت تو پشه بند های دیگه و به اونا سر میزد تا اینکه بالاخره ساعت ٢ بامداد خوابش برد اگر چه...